دل کندن از فرزند
توی این مدت که ملیکا توی اداره پیشم بود خیلی بهش عادت کردم، من سه روز مرخصی استعلاجی داشتم برای همین بابایی فرصت رو غنیمت شمرد و رفتیم مشهد برای عکس MRI ، چون بابایی از کمرش اذیت بود مجبور شدیم که با قطار بریم . مشهد که بودیم نتونستیم جایی بریم فقط یک شب بابایی ماشین عمو حمید رو گرفت و ما رو برد حرم امام رضا(ع) برای زیارت و فردا ظهرش رفتیم خواجه ربیع - سر خاک مامان بابایی - . از اونجا بابابزرگ میخواست بره برای خونه خرید کنه که عمو حمید زنگ زد که ماشین رو بیار که ریحانه - زن عمو حمید- میخواد بره بیرون . سریع برگشتیم خونه و بابایی هم رفت و ماشین رو بهشون داد . فرداش زن عمو ریحانه ما رو برای عروی خواهرش د...
نویسنده :
مادر
9:04