امان از دست تو محراب
یک روز ظهر که اومدم دنبالت دیدم خانم معلمت هم با شماست . تعجب کردم چون همیشه خانم معلمتون زودتر از شماها می رفت . وقتی بهت رسیدم دیدم خانم معلم گفت که منتظر بودم که بیاین بهتون بگم که امروز من قیچی ها رو گذاشتم روی میز و به بچه ها گفتم دست نزنن تا من نگفتم . یک دفعه چشمم به محراب افتاد که دیدم موهای جلوی سرش رو با قیچی زده . از همون موقع قلبم داره میزنه و منتظر شدم تا شما بیاین و به محراب هم گفتم که با این کاری که کرده من دیگه بهش قیچی نمیدم اما بازم به خاطر مامانیش یک دفعه دیگه قیچی رو بهش میدم و اگه دوباره اینجور کاری کرد دیگه هیچ وقت قیچی دستش نمیدم .
خانم معلم می گفت که اگه موهای بچه های دیگه رو میزد میخواستیم چه جوری جواب خانوادهاشونو بدیم یا حتی خودش اگه به چشمش میزد چیکار می کردیم . منم که خندم گرفته بود فقط میخندیم .
توی راه ازت پرسیدم محراب مامان چرا این کار رو کردی ببین چقدر جلوی سرت زشت شده گفتی آخه موهام بلنده میاد جلوی چشمام . با اینکه یک ماه پیش موهاتو زدیم و تازه داره درمیاد !!!!!!!!!!!