جنسیت فرشته سومی

دیشب نوبت دکتر برای کنترل داشتم دکتر ازم خواست که دراز بکشم تا ضربان قلبش رو چک کنه وقتی دکتر اومد ازش پرسیدم جنسیت مشخص میشه یا نه . خانم دکتر گفت چون لاغر هستین معلوم میشه و بهم گفت دختره . خندم گرفت و گفتم خانم دکتر مطمئن هستین گفت آره برای چی ، گفتم خودم احساس می کردم پسر دارم و بازم خانم دکتر دوباره چک کرد و گفت پنج باره که دارم نگاه می کنم . دختره ، گفت براتون مهمه که پسر باشه . گفتم نه : من هم دختر دارم و هم پسر ، ولی احساسم میگفت که اینم پسره .

از مطب که اومدم بیرون میخندیدم و با خودم میگفتم الان مردم با خودش چی فکر می کنن که من تنها دارم راه میرم و میخندم . سریع به بابایی زنگ زدم و بهش گفتم و میشه گفت اونم تا حدودی باورش نمی شد . بعد به خاله سمیه زنگ زدم و ازش پرسیدم بنظرت جنسیتش چیه گفت پسر وقتی گفتم دختره باورش نشد .

شب وقتی اومدم خونه به مادرجون گفتم و مادرجون خیلی خوشحال شد و خندید و گفت پس محراب تک پسر شد . پس محراب عزیزتر میشه .

محرابی داشت نقاشی میکشید و صدامو شنید و گفت منم فهمیدم شما چی گفتین پس من داداشی ندارم . آبجی دارم . مامانی این نامردی نیست که ملیکا دو تا آبجی داشته باشه و من یه آبجی و داداشی هم نداشته باشم .

یه عالمه بهت خندیدم و گفتم عزیز مامان ملیکا که نمیتونه آبجی خودش باشه ، ملیکا هم یک آبجی و یک داداشی داره ولی شما دو تا آبجی داری .

وقتی داشتیم شام میخوردیم شما نمیومدی برای شام . بهت گفتم محراب جان بیا شام بخور ، باید بزرگ و قوی بشی و مواظب آبجیت باشی . اومدی و نشستی کنار آبجیت و بهم گفتی مواظب هر دوتا آبجی باشم . حالا که دو تا آبجی دارم .

الهی دورت بگرم مامانی با این شیرین زبونیات . واقعا که تک پسر شدی و برای بابایی و من عزیزتر شدی .

قربونت بشم پسر گلم