کمر درد بابا محسن

بابایی یه دو سه ماهی هست که از کمردرد اذیته، مخصوصا این اواخر که دردش شروع که میشه ولکن نیست و تا چند روز باهاشه ، خلاصه تصمیم گرفت که بره دکتر و دکتر هم براش MRI نوشت . مرکز MRI هم چهل روز دیگه بهش نوبت میداد برای همین رفت مشهد و اونجا دو روزه کارش رو انجام داد و دکتر هم تشخیص داد که دیسک کمر داره و باید استراحت کنه ، بره استخر شنا و توی آب راه بره ، اصلا دوچرخه سواری نکنه ، از پله بالا و پایین نره که متاسفانه خونمون هشت نه تا پله داره که مجبوره و کاریش نمیشه کرد ، پیاده روی کنه اونم جاهای مسطح، وسایل سنگین جابجا نکنه و منم با این وضعیت بارداری که دارم مجبورم که خودم ملیکا رو بغل کنم .

دکتر برای بابایی چندتا آمپور نوشته پریشب بابایی ایستاده دو تا از آمپوراشو زد که خیلی اذیت شد و دردش گرفته بود برای همین دیشب ازم خواست که من براش بزنم اولش خیلی ترسیدم و بابایی آمپورا رو آماده کرد و منم براش زدم و ترسم ریخت . به قول بابایی روی بابایی اوستا میشم .

آمپور و سرم زدن خیلی خوبه که آدم بتونه بزنه و مجبور نشه که بره درمانگاه ، من اوایل بارداریم که ویار شدید داشتم و دکتر برام آمپور و سرم میداد راحت بودم میزاشتم بابایی که میومد برام میزد ولی روزایی که مجبور بودم همون موقع بزم باید میرفتم تامین اجتماعی اونجا هم چشمام به سرم بود که ببینم کی تموم میشه که برم خونه .

اینم خودش نعمتیه ...

بابا محسن دیگه مثل اون موقع ها نمیتونه شما فرشته هاشو بزاره روی پشتش و راتون ببره . دیگه نمیتونه دستاتونو بگیره که از پاها و شکم بابایی برین بالا و روی دوشای بابایی وایستین، عزیزای من ان شاء الله وقتی بابایی خوب خوب شد دوباره بابایی شما رو میبره بالا.