لحظه های شیرین انتظار
منو و بابات سیسمونیتو از مشهد ، ١٧ شهریور خریدیم چه ذوقی داشتیم وقتی فروشنده می گفت چه سایزی می خواین دخیر یا پسره ، خنده از رو لبابوم کنار نمی رفت ، کمدت رو از احمدآباد خریدیم و گذاشتیم روی سقف ماشینمون که پیکان بود تو جاده که می اومدیم تو جاده همه نگاهمون می کردن و پلیس راه ازمون سوال کرد که این ماشین سواری یا باری ما فقط با خنده جوابشونو می دادیم و جاهای مختلف وامیستادیم و طنابارو که کمد و وسایل رو با اون بسته بودیم رو محکم می کردیم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی