موهاي گل پسرم كوتاه شد
شب شنبه من داشتم بافتني مي كردم و شما رفته بودي توي آشپزخونه و قيچي برداشتي و موهاي جلوي سرت رو كوتاه كردي ، مادرجون بهم گفت ببين محراب موهاشو كوتاه كرد ، باهات دعوا كردم و گفتم چرا قيچي برداشتي و موهاتو اين طوري كردي .
شما گفتي اون شب كه خونه خاله بوديم اون آقايي كه كنار دايي غلامرضا نشسته بود بهم گفت خانم ، برا هيمن منم موهامو كوتاه كردم . مهدي پسر خاله خديج بهت اين حرف رو زده بود و شما هم به غيرتت برخورده بود .
بنابراين منم مجبور شدم و ديشب بردمت آرايشگاه و موهاتو كوتاه كردم
اينم عكس جديدت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی