قربونتون برم خوشكلاي من

سلام به دو تا گل زيباي زندگي ، خوبين ؟ حقيقاً نه ، آقا محراب گل كه تا حدودي سرما خورده ، مليكا خانم هم چون عفونت اداري داشت داره دارو ميخوره .

 قربونتون بشم الهي ....

مليكا كه فقط يه نفر بايد مواظب باشه ، نمي دونم بعضي چيزاي خيلي خيلي ريز كه روي فرش هست رو ميبينه و ميزاره توي دهنش ، يكبار يه پيچ بزرگ توي دهنش بود ، چوب كبريت ، كاغذ و ... واي از دست اين بچه ، دوست داري كه برات حرف بزنن ، با خودت ميگي كي چار دست و پا راه ميره و حالا نمي توني يه جا نگهش داري ، بعضي اوقات مجبور ميشم بزارمت توي روروك ، چند روزي كه از پله آشپزخونه ميري بالا و با احتياط مياي پايين ، وسايلا رو ميگيري و بلند ميشي و يه چند ثانيه اي وايميستي ،

قربونت بشم كه وقتي داداشي يا هر كسي آب ميخوره ، مي گي آپ ، آپ 

هر جايي كه باشي اگه صداي برنامه پوياي تلويزيون رو بشنوي خودتو مي رسوني و اين همه دست دست مي كني و دست و پا مي زني ، شوق و ذوق مي كني و از خودت صداهاي عيجب و غريبي در مياري ، جيغ مي كشي ، انگار كه بچه هاي تلويزيون دارن با شما حرف مي زنن

بر عكس داداشي كه تلويزيون دوست نداشت شما عاشق برنامه هاي شبكه ديجيتال پويا هستي . مخصوصا وقتي كه بچه هاي كوچك رو نشون ميده . لالايي ميخونه ، شعرهاي كودكانه داره  .

اما آقا محراب دنياي ماماني ، وقتي برنامه ها رو نگاه مي كني ، اگه ماشيني ، موتوري ، هواپيمايي ، دوچرخه اي و قايقي .... رو نشون بده ميگي ماماني از اينا برام ميخري ، خوب منم ميگم باشه ميخرم ، ماماني كليد هم داشته باشه ، دزدگير هم داشته باشه ، منم بتونم سوارش بشم . انگار برنامه ها رو فقط براي ديدن اون وسايلا ميخواي ....

بابابزرگ بهت گفته وقتي اهواز بوده قايق هم سوار ميشده ، از وقتي اين حرف رو بهت زدن بهش مي گي بابابزرگ بيا الان بريم اهواز و قايق رو بيارم ، بابابزرگ رو مجبور كردي كه كليد قايقش رو بهت بده ، فكر مي كني كه همه وسايلا كليد دارن ، ازش ميپرسي قايقت سقف داره ، لاستيك داره ، درب داره ، چراغ داره ، فدات بشم كه معلوم نيست قايق توي ذهنت چه شكليه ؟؟؟