خواهش می کنم
دیروز من ، شما ، خاله سمیه ، بابابزرگ و دایی غلامرضا ، همگی با هم رفتیم بیرون یکی دو جا من کار داشتم وقتی کارم تموم شد با داییت و بابابزرگت رفتیم تا کاراشون رو انجام بدن ، توی ماشین خاله سمیه می خواست بوست کنه که نذاشتی و بهش گفتی بی ادب .
خاله سمیه شروع به گریه کردن کرد که دلت بسوزه و بذاری بوست کنه ، بهش گفتی : خاله سمیه خواهش می کنم دیگه گریه نکن .
این جمله خواهش می کنم رو اولین باری بود که بزبون آورده بودی .
محراب شما خیلی کوچک هستی که بفهمی مفهوم خواهش می کنم چیه ، فقط به زبون میاری و بس . ما هم که از خدا خواسته خوشحال می شیم با شنیدین این کلمات جدید از طرف شما .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی