شعری از فریبا شش بلوکی
سوزنی در دست گیر و
بانخی ارزان بدوز
خند ه ای را بر لبش
او که می دوزد نگاهش رابه در
نیست حتی یک ستاره در شبش
یا گلی زیبا بکش در دفترت
هدیه اش کن
تا گذارد بر سرش
دست هایش را بگیر
او یتیمی بی پناه است
او که می گرید برای مادرش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی