اسباب کشی
بابایی هفته پیش رفت بازم یه شهر دیگه و یه خونه و انبار و مغازشو اجاره کرد . اینجوری که بابایی میگه خونه از مغازش خیلی خیلی دوره .
اما از تمیزی و قشنگی خونه تعریف می کنه میشه گفت زیرزمین و صاحب خونه طبقه بالا زندگی می کنه و خوبیشم اینه که حیاط و درب خونه جداست من و مادرجون و خاله سمیه با بابایی شروع کردیم و وسایل خونه رو توی کارتون جاسازی کردیم .
بابایی به باربری و چندتا از دوستاش زنگ زدن که یه ماشین بزرگ کرایه کنه که متاسفانه یا خیلی کرایشو گرون می گفتن یا هم می گفتن روز شنبه . بابایی می خواست که چون جمعه تعطیله و من اداره نمی رم بریم و وسایل رو بچینیم که متاسفانه نشد .
شب بابایی به عمو مهدی زنگ زد که بیاد بیرجند - از مشهد بیاد - تو جابجایی وسایل به بابایی کمک کنه . روز شنبه ساعت 7 صبح که ماشین اومد بابایی و عمو مهدی با دایی غلامرضا وسایل رو توی ماشین گذاشتن و ساعت 10 رفتن ، شب اونجا موندن و فرداش اومدن .
عمو مهدی از خونه فیلم گرفته بود و عمو و داییت دوتاییشون از خونه خیلی خیلی تعریف کردن و می گفتن خیلی قشنگه و دلبازه .