کبوتر
چند روز پیش دایی غلامرضا یه کبوتر رو آورد خونه چون قفسی نبود که بزارتش توش، مجبور شد تو حموم بزاره .
شما هم از کبوتر می ترسیدی هر موقع می خواستی بری دستشویی باید یا من یا مادرجون میومدیم کنار در حموم وایمیستادیم تا شما دستشویی می کردی و هی قور می زدی که چرا دایی غلامرضا این کفتر رو آورده تو حموم ببره بیرون
خوب منو نوک می زنه ، منو می خوره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی