انتظار تموم شد
بله دیگه پسر گلم انتظار نه ماه به پایان رسید . لحظه ی دیدن صورت ماهت فرا رسید .
روز شنبه ساعت 35/9 صبح 21 اردیبهشت 87 چشماتو باز کردی ، وزنت 2750 گرم ، قدت 53 سانت ، دور سرت 32 سانت و گروه خونیت هم B مثبت بود .
من چون گروه خونیم AB منفی بود تو هفت ماهگی آمپور رگام زدم بابایی هم O مثبته .
خیلی ضعیف بودی خاله هام که عمه های بابات هم می شن می ترسیدن بغلت کنن وقتی می خواستن بغلت کنن ، مامان من که مادرجونت می شه قنداقت می کرد اون وقت تو رو برمی داشتن و بغلشون می کردن دایی مهدیت که خودش یک پسر 5 ساله داشت که اسمش هم نوید بود میومد تو رو برمی داشت و باهات حرف می زد بوست می کرد ، اما دایی هاشمت که تازه ازدواج کرده بود خجالت می کشید بغلت کنه و فقط بوست می کرد و می رفت کنار ولی هر دوشون هر روز صبح و عصر می اومدن دیدنت ، دایی غلامرضات که سرباز بود و تو شهر قوچان خدمت می کرد یک روز مرخصی گرفتو اومد دیدنت دو سه روز بود و رفت دوباره قوچان ، یک خاله سمیه داری که یکی یه دونه بود و خیلی دوستت داشت