می دونی کی دنیا اومدی
می دونی پسر گلم تو روز شنبه اونم ساعت 35/9 صبح چشماتو باز کردی ، وزنت 2750 گرم بود خیلی ضعیف بودی خاله هام که عمه های بابات هم می شن می ترسیدن بغلت کنن وقتی می خواستن بغلت کنن ، مامان من که مادرجونت می شه قنداقت می کرد اون وقت تو رو برمی داشتن و بغلشون می کردن دایی مهدیت که خودش یک پسر 5 ساله داشت که اسمش هم نوید بود میومد تو رو برمی داشت و باهات حرف می زد بوست می کرد ، اما دایی هاشمت که تازه ازدواج کرده بود خجالت می کشید بغلت کنه و فقط بوست می کرد و می رفت کنار ولی هر دوشون هر روز صبح و عصر می اومدن دیدنت ، دایی غلامرضات که سرباز بود و تو شهر قوچان خدمت می کرد یک روز مرخصی گرفتو اومد دیدنت دو سه روز بود و رفت دوباره قوچان ، یک خاله سمیه داشتی که یکی یه دونه بود و خیلی دوستت داشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی