بابا آب داد
پسرم وقتی تو دنیا اومدی من ترم اول دانشگاه بودم تا ده روزگیت پسر آرومی بودی اما بعد اون ده روز هر شب ما رو بیدار داشتی هر شب کارت گریه کردن بود از ساعت ده و نیم یا یازده شروع به گریه کردن می کردی تا حدوداً یک ساعت گریه می کردی و هر کار می کردیم ساکت نمی شدی انگار باید گریتو می کردی فکر نمی کردم دانشگاه قبول بشم شانسی جواب می دادم اما همه می گفتن پاقدومش خوب بوده که شما قبول شدین بزرگ تر که شدی نمی ذاشتی درس بخونم بهت خودکار و کاغذ می دادم می گفتم بنویس بابا آب داد ، من انار در دست دارم ، مادر در باران آمد ، این جملاتی که می گفتم خودت تکرار می کردی و روی کاغذ خط خطی می کردی حالا هم که بزرگتر شدی هر موقع من می خوام کتاب بخونم می گی مامان بابا آب داد همین که حواسم پرت می شد یا روی کتابام یا هم روی دیوارا خط خطی می کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی