خرید عید
عصر پنج شنبه بود که بعد از یکی و دو ساعتی که بابایی رسیده بود رفتم بیرون تا برای شما عید شما خرید کنیم .
چند تا مغازه رفتیم و برات خرید کردیم . اومدیم خونه و گفتی مامانی می خوام لباسامو با کفشام بپوشم منم همشو تنت کردم رفتی جلوی بابایی وایستادی تا بابایی بهت بگه که چقدر ناز شدی . لباسارو درآوردی و منم گذاشتم تو ی کمدت .
فرداش که مادرجون و بقیه اومدمن خونه رفتی لباسارو آوری و گفتی مامانی می خوام بپوشم تا مادرجون بهم بگه که خوشکل شدم .
هر وقت کسی میاد خونه شما می ری و لباسا تو میاری تا بهشون نشون بدی اگه ببینن و بهت نگن که قشنگه .
بهم می گی مامانی بهش بگو بهش بگو که به من بگه لباسام قشنگه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی