بازم شيرين كاري
سلام غنچه هاي خوشكلم
مليكا خانم ، دخترم گلم كه چند روز كه بَ بَ ، دَ دَ ، مَ مَ مي گي و سعي مي كني راه بري .
اگه چيزي جلوت باشه خودتو مي كشوني جلو كه برش داري اما مشخصه كه احتياط مي كني كه نخوري زمين ، فدات بشم عزيز مامان
نمي دونم وقتي خاله سميه مياد سمتت اگه بغل كسي باشي دست و پا مي زني كه بغلت كنه ،
گل مامان كه هر كسي كه نگات كنه خنده رو لبات ميوفته و آدم دلش مي خواد بغلت كنه و محكم فشارت بده ،
زبونت رو در مياري و با دهنت صدا درمياري ، قربونت بشم عسل ماماني .
محراب گلم ، عزيز مامان ، يه روز ظهر بابابزرگ وقتي اومد خونه ، بهشون گفتم چرا گوشيتون خاموشه و بابابزرگ هم گفت كه وقتي رفته دستشويي گوشيش از تو جيبش افتاده داخل دستشويي .
شب وقتي بابابزرگ خواب بود و شما هم بالاي سرش بودي به من و مادرجون گفتي بابابزرگ بايد از گوشي هاي نوكيا كه خيلي بزرگهههههههههه بخري ، كه اگه رفت دستشويي و افتاد تو دستشويي نره تو سوراخش ............
يك شب بابايي براي يك ساعت اومد پيشمون ، بابايي وقتي رفت گريت گرفت و گفتي چرا بابايي پيشمون نموند ، چرا رفت ، من چرا باخودش نبرد ، ماماني من دوست دارم با بابايي برم ، چرا پيشمون واينميسته ،چشمات پر اشك بود ، قربونت برم ماماني
من فكر مي كردم كه شما هنوز دوري باباتو درك نمي كني ، اما يه مدتي شده كه وقتي بابايي مياد دوست داري پيشت بمونه و اگر هم ميخواد بره ، ازم ميخواي وسايلامون رو جمع كنيم و باهاش بريم ....