گل پسرم
سلام گلم ،
چند روزه كه ميگي ماماني بريم پيش بابايي ، ادارت كي تموم ميشه ، آخه بابايي تنهاست ،
به بابايي ميگفتم كه شما رو با خودش ببره و مي گفت بزار وقتي ماشين گرفتم ميبرمش ،
بالاخره ديروز ظهر با بابايي رفتي و مادرجون هم هي ميگه خونه تاريك شده ، نبايد محراب رو ميفرستادي . مادرجون گريش گرفت و منم گريه كردم و آخر شب موقع خواب ، عكساتو نگاه مي كردم .
فداي پسر گلم خيلي خيلي دلم برات تنگ شده ، دلم براي حرف زدنات ، فضوليات تنگ شده ،
خدايا مواظب بچه هام و همسرم باش ....
هر وقت كار زشتي مي كني بهت ميگم باهات قهرم و شما هي ازم سوال ميكني ماماني منو دوست داري و تا جوابت رو ندم دست بردار نيستي .
پسرم مگه ميشه دوستت نداشته باشم ، تو و آبجيت پاره تن من و بابايي هستي ، ثمره زندگيمون هستي . زندگيمون بدون شما و آبجيت هيچ معنايي نداره . قربونت بشم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی