بدون عنوان
عزیزای من ...
عمرم ، جونم ، عشقم ، عسلم ...
بستي خوردنت ديدنيه دخملم ، بابايي هر وقت بستني قيفي يا هر نوع ديگه اي ميخره بايد شما رو هم حساب كنه ، آخه بايد خودت بستني رو توي دستت بگيري و بخوري .
هندوانه خوردنت ديدنيه ، بايد چنگال رو بدن دستت ، تيكه هندوانه رو كف دستت ميزاري و با اون دست ديگت چنگال رو فرو مي كني ، فدات بشم كه لباسا ، پاهاتو حتي فرش رو هندوانه ميدي . و اگه يه قاچ هندوانه دستت باشه ميشيني ، پاهاتو باز ميكني ميزاري وسط پاهات روي زمين و سرت رو مياري پايين و ميخوري . خب عزيز مامان بگير تو دستت و بخور ...
هفته پيش بابايي ما رو برد روستايي نزديكاي طبس ، واي چه باغاي قشنگي پر از زردآلو ، آلبالو ، گردو ، گيلاس ... بابايي كنار درخته وايستاده بود و شما هم بغلش ، وقتي ازت عكس گرفتم ديدم صورتت و لباست قرمزه ، حواسمون نبود كه كي از درخته آلبالو چيدي و زود گذاشتي تو دهنت .
پسرم ، آبجي خيلي خيلي دوستت داره وقتي يه گوشه اي نشستي مياد و سرت رو توي بغلش ميگيره و بوست مي كنه ، حالا جالبه كه بوس كردنش هم بوس نيست فوت ميكنه بخيال خودش بوسه ولي هر وقت بوست مي كنه ميگي ماماني مليكا فوت ميكنه .
نمي دونم مليكا خانم عروسكاي بزرگت رو دوست نداري يا ازشون ميترسي ، فقط دنبال عروسكاي كوچيكت هستي و وقتي ميخواي بخوابي بغلشون ميكني و بوسشون مي كني . جديدا هم يه كوچولو لباست رو ميدي بالا و به عروسكت ميگي دي دي ( منظورت جي جيه ) .
اگه برا داداشي كپل بخريم ازش ميگيري چندبار اول تو دهنت ميزاري و دوباره تو دهن داداشيت ، اما بعدش ديگه اصلا به داداشي نميدي .
دخترم چرا از صداي جاروبرقي مادرجون ميترسي ولي از جاروبرقي ما نمي ترسي !!!!!!!!!!!!!!!!!