دمپايي هاي مليكا
مليكاي كوچولوي ما هميشه ميره سروقت جاكفشي و همه كفشا رو ميريزه بيرون و از بين همه اونا هميشه كفشاي خاله سميه رو برميداره و پاش ميكنه و قدمهاي بزرگ و خانميه برميداره . قربونش بشه ماماني الهي .
مادرجون پيشنهاد كرد كه براش دمپايي بگيرم . يه روز كه رفته بودم بازار برات دمپايي گرفتم . اما انگار نه انگار گير دادي فقط به جا كفشي و حالا هم كه به كفشاي داداشيت .
بعضي از مواقع هم كه دمپايي هاتو پات ميكني لنگه كفش راستو رو پاي چپت ميكني و لنگ ديگه شو دستت ميگيري و رژه ميري . ههههههههههههههههههههه
يه روز دايي غلامرضا رفت بيرون كه يه مقدار خريد داشتم برامون بگيره . محراب كه مثل هميشه خونه دايي مهديش پيش نويد و نازنين بود و مليكا رو دايي غلامرضا با خودش برد بيرون .
وقتي برگشتين خونه داييت گفت ضبط ماشين رو روشن كه كردم مليكا روي صندلي جلو نشسته بود همين كه آهنگ شاد اومد بلند شد و شروع به رقصيدن كرد . يه خانم و آقايي كه داشتن از كنارمون رد ميشدن ، وايستادن و مليكا رو نگاه ميكردن و ميخنديدن .