فرهنگ لغت ملیکایی
دایی : دایی
عمو : عمو
بابابزرگ : بابابدوگ . بابابزرگ رو خیلی خیلی دوستش داری . بعضی اوقات مادرجون میگه خوبه صبح تا شب من با ملیکام ولی ببین چقدر بابابزرگش رو دوست داره .
مادرجون: ماجون
قبلا به داداشی می گفتی دادا : اما یه مدتی شده که میگی داداش .
چایی : چاجی
مرسی : مرسی
گوشی رو برمیداری و میگیری جای گوشت و قدم زنان میری و میگی ادو بابایی / ادو بابایی . به الو می گی ادو
اگه کسی صدات بزنه میگی : ها ، چی
وقتی بابایی میاد با محراب مسابقه میزارین میرین او طرف حال و وقتی می گم یک ، شما دو و سه رو می گی و با داداشی بدو بدو میاین سمت بابایی و دستات رو باز می کنی با لبای خندون و قهقهه میپری توی بغل بابایی
آجر : آجر
وقتی ظرف خمیرای داداشی رو میبینی می گی : بازی . بازی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی