خوابیدن توی چادر مسافرتی
این دو سه رو خیلی خیلی هوا گرم شده حتی شباشم همین طوریه ، دیشب مادرجون گفت بیان بیرون روی تراس خونه بخوابیم من که گفتم می ترسم حشره ای ، چیزی باشه من که نمیام شما هم که این چیزا برات مهم نیست گفتی من میخوام بیرون کنار مادرجون بخوابم
به خاله سمیه پیشنهاد دادم که چادر مسافرتی رو بیارم توی حیاط توش بخوابیم اونم موافقت کرد .
وقتی که چادر رو باز کردیم تو پتو و بالشت گذاشتیم شما اومدی توش مادرجون رو صدا زدی و گفتی مادرجون بیا تو خونه مامانی - منظورت همین چادر بود - وقتی همه خوابیدن شما گفتی مامانی آب می خوام بهت یک استکان آب دادم یه زره اب خوردی منم بقیه شو ریختم بیرون یه خورده چادر خیس شد گفتی مامانی چرا خونه رو خیس کردی چقدر بی ادبی شما .
گفتی زیپ رو باز کنم می خوام خونه مادرجون بخوابم - منظورت روی تراس بود - رفتی پیشش و گفتی مادرجون مامانی خونشو خیس کرد خیلی بی ادبه .
تا ساعتای 4 صبح که پیششون خوابیدی صدای مادرجون رو می شنیدم که بهت می گفت محراب دستتات یخ شده بزار پتو رو بندازم روت شما هم می گفتی نمی خوام ، دوست ندارم .
پاشودی اومدی پیش من خوابیدی تا صبح که من پاشودم و رفتم اداره ، شما هنوز تو چادر کنار خاله سمیه خواب بودی .