محراب محراب ، تا این لحظه: 16 سال و 4 روز سن داره
ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

فرزندانمان محراب ، ملیکا و متین

حاملگی مامانی

1390/7/5 8:28
نویسنده : مادر
377 بازدید
اشتراک گذاری

محراب عزیز من و بابایی یه مدتی بود که تصمیم گرفتیم یه داداشی یا آبجی برای شما بیاریم که از تنهایی دربیای .

15 ماه رمضون بود که رفتم و آزمایش خون دادم که خوشبختانه جواب مثبت بود الان حدوداً تو ماه سه هستم .

بهت گفتیم که آبجی شما توی بیمارستانه ، گذاشتیمش بزرگتر بشه بعد بیاریمش خونه .

ویار شدید دارم ، نفسم تنگه بسختی نفس می کشم ، حرف زدن برای مشکله این همه آروم حرف می زنم که حتی شما گوشتو میاری جلوی دهنم که بشنوی من چی میگم .

از بوی غذا ، مسواک ، یخچال ، خونه خودمون ، حمام ، صابون ، شامپو و ... خیلی بدم میاد .

ماه دوم حاملگی میشه گفت هر شب بیمارستان بودم و سرم می زدم تا فشارم بیاد بالا ، خدا رو شکر که بابایی میتونه آمپور و سرم بزنه و من تو خونه اینا رو میزدم .

هر موقع که سرم می زدم شما میومدی بالای سرم و به سرم نگاه می کردی که ببینی کی تموم می شه ، می گفتی می خوام با آقای دکتر دعوا کنم که دیگه آمپور و سرم بهت نده .

هی ازم سوال می کردی :

امانی خوب شدی ؟ می تونی حرف بزنی ؟ می خوای ببرمت دکتر !
بعضی مواقع که نفسم خیلی خیلی تنگ بود تو چشمام نگاه می کردی و اشکات تو چشمات حلقه می زد حتی یک دفع که گریه کردی .

الهی من دورت بگردم مامانی که اینهمه ناراحتت کردم ، منو ببخش .

همیشه دوست داری در مورد آبجیت برای حرف بزنم .

ازت سوال می کنم که آقا محراب داداشی می خوای یا آبجی ؟

شما هم می گی هم داداشی ، هم آبجی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)