محراب محراب ، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره
متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 روز سن داره

فرزندانمان محراب ، ملیکا و متین

محراب فضول ولی توی مدرسه مظلوم

1392/8/10 8:44
نویسنده : مادر
286 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی میومدم دنبالت یا دلت رو میگرفتی تا پاتو می گرفتی و می گفتی که بچه ها منو میزنن . منو از روی صندلی میندازن و کیفمو پرتاب می کنن . میگن دوستت نداریم و باهام بازی نمی کنن . فقط ابوالفضل - پسر  همکارم - با من بازی می کنی و توی حیاط گمش می کنم این همه دنبالش می گردم و پیداش نمی کنم .

ازم خواستی که دفتر نقاشی تو خونه رو بهت بدم که ببری مدرسه و زنگ تفریحت نقاشی بکشی . من چون دلم برات سوخت قبول کردم که دفترت رو ببری .

وقتی میومدی خونه دوست داشتی که تا شب با نوید بازی کنی . می گفتم آقا محراب الان بخواب وقتی بیدار شدی برو با نوید بازی کن . می گفتی که تو مدرسه که کسی با من دوست نمیشه و اصلا بازی نمی کنم الانم که نوید هست نمیزاری باهاش بازی کنم. دلم برات کباب شد پسر گلم .

با شنیدن این حرفا دلم بدجوری برات سوخت . رفتم مدرسه و با معلمت ، مدیر مدرست صحبت کردم . معلمت که خیلی خیل ازت راضی بود گفت اگه همه بچه پسرا مثل محراب باشن دنیا گلستانه ، آخه خیلی پسر مظلومی هست و با همه بچه ها کنار میاد . مدیر که چند روزی تحت نظرت داشت گفت که پسر خیلی خوبیه . از بچه هایی که میزننش پرسیدم گفتن که محراب ما رو میزنه . معلمت که گفت محراب اصلا بچه ها رو نمیزنه .

تصمیم گرفته بودم که صحبت کنم کلاست رو عوض کنن . ولی وقتی فکر کردم با این کار زنگ تفریحت رو چیکار کنم بازم که اون بچه ها هستن .

دایی غلامرضا یک روز رفته بود دنبالت و چون تو اون مدرسه کار کرده بود. مدیر و سرایدار رو می شناخت سرایدار مدرسه به دایی گفته بود که این پسر این همه مظلومه که وقتی زنگ تفریح میخوره میاد کنار من وایمیسته و تکون نمیخوره وقتی زنگ کلاس میخوره میره سر کلاس ...

به دایی گفته بود که خیلی خیلی پسر مظلومی هست . بچه ها میان میزننش ولی از خودش هیچ دفاعی نمی کنه و فقط میاد و به من میگه که بچه ها منو میزنن .

چند وقته که توی خونه باهات صحبت می کنم که این همه مظلوم نباش و از خودت دفاع کن ، میگی خانم مدیر گفته که توی مدرسه و کلاس دوربین گذاشتیم و هر کی فضولی کنه از ستاره هایی که معلمش براش گذاشته کم می کنیم .

عزیز مامان . چرا از خودت دفاع نمی کنی .

خلاصه دایی غلامرضا سفارش کرده که هواشو داشته باشن . اما چه فایده ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)