اولین مسافرت
وقتی چهل روزت شد با بابات تصمیم گرفتیم برای این دو سه ماه که مرخصی دارم بریم مشهد ، آخه بابات مشهد زندگی می کرد ، یه ماشین 206 کرایه کردیم تو راه تا نیم ساعت اول پسر خوبی بودی اما بعدش شروع کردی به اذیت کردن و تا مشهد گریه می کردی هر کا می کردیم نمی تونستیم ساکتت کنیم راننده می گفت بهش آب قند بدین شاید دل درد گرفته ، به شکم نگهش دارین یه خورده آروم بشه ، مشهد که رفتین ازون شربت های که الان اسمش یادم نمیاد براش بخرین و بهش بدین تا آروم بشه و ... ، خلاصه اینکه ما رو نصیحت کرد این آقای راننده شب که رسیدیم مشهد ، آروم شدیو راحت گرفتی خوابیدی ، عمi هات که باهات صحبت می کردن گریت می گرفت خوب هنوز برای اولین بار اونا رو دیده بودی به کم کم باهاشون آشنا شدیو می خندیدی اما یک بچه ای بودی که به راحتی نمی تونستند بخندودننت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی