جشن فارغ التحصیلی مامانی
سلام عزیز مامان ،
دیروز پنجم خرداد 90 جشن فارغ التحصیلی من بود توی دانشگاه پیام نور ساعت 6 و نیم شب شروع شد و تا ساعت 11 و نیم طول کشید هر دانشجویی می تونست سه نفر همراه با خودش بیاره . منم که اول بابایی و شما رو دعوت کردم و بعدش به مادرجون ، بابابزرگ و خاله سمیه هم گفتم که خداروشکر اوناهم اومدن . من یک ساعتی زودتر رفتم دانشگاه تا آماده بشم و با بچه های همه رشته خودم عکس یادگاری بگیریم شما و بقیه هم ساعت 7 اومدین .
شما بابایی رو خیلی اذیت می کردی یک دفعه خاله سمیه به من اس ام اس داد که بیا محراب رو ببر داره بهونتو میاره منم اومدم و شما رو بردم بیشترش پیش من بودی پسر خوبی بودی با گوشی - موبایل - بازی می کردی .
وقتی مراسماشون تموم شد
و نوبت دادن تندیس و لوح به دانش آموخته ها بود بابایی اومد دنبالت و بردت .
ما و بچه ها هم رفتیم و با اساتید عکس گرفتیم و تندیس و لوحمون رو گرفتیم و من اومدم پیش شما و بابایی .
بعد از این که همه بچه ها هدایاشون رو گرفتن مهمونا رو برای صرف شام به سلف سرویس راهنمایی کردن .
توی دانشگاه من با شما و بابایی ، با مادرجون ، با خاله سمیه عکس یادگاری گرفتیم .