محراب محراب ، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره
متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 9 روز سن داره

فرزندانمان محراب ، ملیکا و متین

انتظار تموم شد

بله دیگه پسر گلم انتظار نه ماه به پایان رسید . لحظه ی دیدن صورت ماهت فرا رسید . روز شنبه ساعت 35/9 صبح 21 اردیبهشت 87 چشماتو باز کردی ، وزنت 2750 گرم ، قدت 53 سانت ، دور سرت 32 سانت و گروه خونیت هم B مثبت بود . من چون گروه خونیم AB منفی بود تو هفت ماهگی آمپور رگام زدم بابایی هم O مثبته . خیلی ضعیف بودی خاله هام که عمه های بابات هم می شن می ترسیدن بغلت کنن وقتی می خواستن بغلت کنن ، مامان من که مادرجونت می شه قنداقت می کرد اون وقت تو رو برمی داشتن و بغلشون می کردن دایی مهدیت که خودش یک پسر 5 ساله داشت که اسمش هم نوید بود میومد تو رو برمی داشت و باهات حرف می زد بوست می کرد ، اما دایی هاشمت که تازه ازدواج کرده بود خجالت می ک...
27 ارديبهشت 1387

هنوز دنیا نیومدی

منو و بابات سیسمونیتو از مشهد ، ١٧ شهریور خریدیم چه ذوقی داشتیم وقتی فروشنده می گفت چه سایزی می خواین دخیر یا پسره ، خنده از رو لبابوم کنار نمی رفت ، کمدت رو از احمدآباد خریدیم و گذاشتیم روی سقف ماشینمون که پیکان بود  تو جاده که می اومدیم تو جاده همه نگاهمون می کردن و پلیس راه ازمون سوال کرد که این ماشین سواری یا باری ما فقط با خنده جوابشونو می دادیم و جاهای مختلف وامیستادیم و طنابارو که کمد و وسایل رو با اون بسته بودیم رو محکم می کردیم .  
12 ارديبهشت 1390

لحظه های شیرین انتظار

منو و بابات سیسمونیتو از مشهد ، ١٧ شهریور خریدیم چه ذوقی داشتیم وقتی فروشنده می گفت چه سایزی می خواین دخیر یا پسره ، خنده از رو لبابوم کنار نمی رفت ، کمدت رو از احمدآباد خریدیم و گذاشتیم روی سقف ماشینمون که پیکان بود  تو جاده که می اومدیم تو جاده همه نگاهمون می کردن و پلیس راه ازمون سوال کرد که این ماشین سواری یا باری ما فقط با خنده جوابشونو می دادیم و جاهای مختلف وامیستادیم و طنابارو که کمد و وسایل رو با اون بسته بودیم رو محکم می کردیم .  
20 دی 1390

برات اسم گذاشتیم ...

پسر گلم از تو اینترنت کل حروف الفبا رو پرینت گرفتم تو خونه نشستم و اسم هایی که به نظرم قشنگ بود رو جدا گردم از بین همه اونا ، اسم عرفان ، محراب و امیر حسین رو با بابات انتخاب کردیم ، یه روز این سه اسمو رو سه تیکه کاغذ نوشتیم و به مادرجونت گفتیم که یکی رو برداره ، مادرجونت هم اوون کاغذی که اسم محراب روش نوشته بود رو برداشت هیچ کسی هم نمی دونست که اسمت چیه روزی که دنیا اومدی و بابات هم رفت شناسنامتو گرفت همه فهمیدن که اسمت محرابه ، راستی معنی اسمت هم : مسجد ، محل عبادت ...
20 آبان 1386

بالاخره اسمت ...

پسر گلم از تو اینترنت کل حروف الفبا رو پرینت گرفتم تو خونه نشستم و اسم هایی که به نظرم قشنگ بود رو جدا گردم از بین همه اونا ، اسم عرفان ، محراب و امیر حسین رو با بابات انتخاب کردیم ، یه روز این سه اسمو رو سه تیکه کاغذ نوشتیم و به مادرجونت گفتیم که یکی رو برداره ، مادرجونت هم اوون کاغذی که اسم محراب روش نوشته بود رو برداشت هیچ کسی هم نمی دونست که اسمت چیه روزی که دنیا اومدی و بابات هم رفت شناسنامتو گرفت همه فهمیدن که اسمت محرابه ، راستی معنی اسمت هم : مسجد ، محل عبادت ...
20 آبان 1386

تشکر

خوش آمدید   الخصوص با شما هستم پسرم گلم امیدوارم وقتی این وبلاگ رو نگاه کنی یاد من و بابایی هم بیفتی ...
7 آبان 1386

سیسمونی

بقیه سیسمونیتو از آق قلا که در استان گرگان هست خرید کردیم و آوردیم بیرجند دوست داشتیم برات یک تخت هم بگیریم ولی اتاق خواب کوچک بود و برا تخت جا نداشت ان شاء ا... خونه خودمون که بریم برات یک اتاق خواب جدا تدارک می دیم ...
14 مهر 1386

یادگاری

من چیزی در مورد این وبلاگ نمی دونستم تا یکی از دوستان در موردش صحبت کرد و گفت برای پسرش یک وبلاگ طراحی کرده ، در موردش به من هم یه آموزش هایی داد ، من هم بعد از چند روز این وبلاگ رو برای شما طراحی کردم ، هر وقت که فرصت کنم سعی می کنم وارد وبلاگ بشم و خاطرات شیرین و تلخ رو بنویسم امیدوارم اون روز که بری پشت کامپیوتر و وبلاگت رو نگاه کنی و با خوندن خاطراتت صدای قهقهه خندیدنت رو بشنوم . به امید آن روز ...
1 مهر 1386

انتخاب اسم

  الفبا پسر گلم از تو اینترنت کل حروف رو پرینت گرفتم تو خونه نشستم و اسم هایی که به نظرم قشنگ بود رو جدا کردم از بین همه اونا ، اسم های عرفان ، محراب و امیر حسین رو با بابات انتخاب کردیم ، یه روز این سه اسمو رو سه تیکه کاغذ نوشتیم و به مادرجونت گفتیم که یکی رو برداره ، مادرجونت هم اوون کاغذی که اسم محراب روش نوشته بود رو برداشت . هیچ کسی هم نمی دونست که اسمت چیه روزی که دنیا اومدی و بابات هم رفت شناسنامتو گرفت همه فهمیدن که اسمت محرابه ، راستی معنی اسمت مسجد ، محل عبادت   ...
1 مهر 1386

خوش آمد گویی

خوش آمدید   الخصوص با شما هستم پسرم گلم امیدوارم وقتی این وبلاگ رو نگاه کنی یاد من و بابایی هم بیفتی ...
12 شهريور 1386