نه ، نه ، نه
ظهر که اومدم خونه ، خالت گفت : ساعت 9 صبح بود که محراب از خواب بیدار شد و گفت : آب می خوام . منم رفتم توی آشپزخونه براش آب آوردم وقتی آبش رو خورد ، بهش گفتم : شما جیگر منی . محراب با عصانیت گفت : نه ، نه ، نه ، من فقط جیگر مامانی هستم بی ادب خاله سمیه. ...
نویسنده :
مادر
16:22