آبگرم
روز جمعه ساعت 9 صبح بیدار شدیم و بابایی گفت بریم آبگرم ، ساعت 11 از خونه اومدیم بیرون و ساعت 12 و نیم ظهر رسیدیم آبگرم باید پیاده می رفتی و جادش ماشین رو نبود .
خیلی قشنگ بود و خوش گذشت وسط راه که کوه ها به هم نزدیک بود و آفتابم نبود آب یه کمی سرد بود شما هم شلوارت رو خیس کرده بود بابایی مجبور شد بغلت کنه ، بین راه دوست داشتی خودت تو آبا راه بری ، تا حالا اینجور جایی رو ندیده بودی . این همه شوق و ذوق کرده بودی که بابایی گفت وقتی که اینجا ثابت شدیم سعی می کنم هر دو هفته محراب رو بیاریم اینجا .
اینم عکسایی که گرفتیم :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی