محراب و مدرسه
دیروز ظهر وقتی از اداره رفتم خونه ، گفتی که مامانی خانم معلم گفته فردا صبح زود بیدار شین . لباس مشکیتون رو روی لباس مدرسه بپوشین که میخوایم شما رو ببریم هیئت عزاداری . با اینکه شب ساعت 11 خوابیدی ولی صبح همین که صدات زدم پاشدی از شوق و ذوق پوشیدن لباس مشکی و رفتن به مدرسه و از اونجا هم با مینی بوس مدرسه به همراه بچه ها و معلم به هیئت عزاداری. پسر گلم همیشه ترسم از این بود که چون تا حالا به هیچ کلاس و جایی شما رو نفرستادم برای مدرسه رفتن منو اذیت کنی . اما خدا رو شکر مدرسه رو دوست داری فقط هر شب موقع خواب ازم میپرسی مامانی فردا ساعت چند زنگمون میخوره . چرا این همه طولانیه . نمیشه ساعتش کمتر باشه . فقط همین . یک روز دیگه هم که ...
نویسنده :
مادر
7:52